-
دل ز عشق تو خون توان کردنشاعر : عطار عقل را سرنگون توان کردندل ز عشق تو خون توان کردنتا قيامت برون توان کردنهرچه جز عشق توست از سردلخويشتن را زبون توان کردنتا زبونگيري آنکه را خواهيهرچه داريم خون توان کردنتا همه خون خوريم در غم تواز تو خود صبر چون توان کردنگوييم صبر کن چه ميگوييکي کني پس کنون توان کردننظري کن که چون بمردم منسفر اندرون توان کردنبراميد تو در پي عطار
#سرگرمی#