-
چون نيايد سر عشقت در بيانشاعر : عطار همچو طفلان مهر دارم بر زبانچون نيايد سر عشقت در بيانچون دهد نامحرم از پيشان نشانچون عبارت محرم عشق تو نيستدوستکاني چون خورد با پهلوانآنک ازو سگ ميکند پهلو تهيلب فرو بستم قلم کردم زبانچون زبان در عشق تو بر هيچ نيستدر ميان خاک و خون گشتم نهانهمچو مرغ نيم بسمل در رهتگر مرا بيرون نياري زين مياندور از تو جان ز من گيرد کناراز رهي دزديده يعني راه جاندوش عشق تو درآمد نيم شبتا در آشامم که مستم اين زمانگفت صد دريا ز خون دل بيارباز يافت از عشق