-
چون قصهي زلف تو دراز است چگويمشاعر : عطار چون شيوهي چشمت همه ناز است چگويمچون قصهي زلف تو دراز است چگويمهر قصه که اين نيست مجاز است چگويماين است حقيقت که ز وصل تو نشان نيستاز شوق رخت در تک و تاز است چگويمخورشيد که او چشم و چراغ است جهان رابي روي تو در سوز و گداز است چگويمچون شمع سحرگاه دل سوخته هر شبچون زلف توام کار دراز است چگويمتا دست به زلف تو رسد در همه عمرملعل لب تو بنده نواز است چگويمگر کرد مرا زلف تو با خاک برابراز زلف تو در پردهي راز است چگويمالمنهلله