-
ما چو بيماييم از ما ايمنيمشاعر : عطار از تولا و تبرا ايمنيمما چو بيماييم از ما ايمنيموز تغير همچو دريا ايمنيماز تفاخر همچو گردون فارغيمهم ز پستي هم ز بالا ايمنيمچون گذر کرديم از بالا و پستهم ز نادان هم ز دانا ايمنيمچون نه نادان و نه دانا ماندهايمهم ز شنوا هم ز گويا ايمنيمچون زبان از نيک و بد دربستهايملاجرم ز امروز و فردا ايمنيمچون قرار کار ما رفتست ديگر نهان شد ور هويدا ايمنيمنام و ننگ ما در اقصاي جهانزانکه از ناايمني ما ايمنيمروز و شب بي راه ميجوييم راهاز سرير ل