-
وقت آن آمد که ما آن ماه را مهمان کنيمشاعر : عطار پيش او شکرانه جان خويش را قربان کنيموقت آن آمد که ما آن ماه را مهمان کنيموانگهي بر خاک راهش ديده خونافشان کنيمچون ز راه اندر رسد ما روي بر راهش نهيمگر همه جان است ايثار ره جانان کنيمهرچه در صد سال گرد آورده باشيم اين زمانآتشي از دل برافروزيم و جان بريان کنيمگر نباشد ماحضر چيزي نينديشيم از آنباده چون از عشق باشد جام او از جان کنيمشمع چون از سينه سوزد نقل از چشم آوريمکز تف او عقل را تا منتها حيران کنيمبر جمال د