-
اکنون که نشانهي ملاميمشاعر : عطار وانگشت نماي خاص و عاميماکنون که نشانهي ملاميمزيرا که نه مرد ننگ و ناميمتا کي سر نام و ننگ داريممعشوقهي خويش را غلاميمدر شهر ندا زنيم و گوييمواندر طلب نشان و ناميمهم نام به باد داده هم ننگبا رود وسرود و نقل و جاميمليکن شب و روز در خراباتزيرا که به کار ناتماميمواجب نبود نگار ديدنبا عقل و هدايت تماميمديوانه نهايم حاشللهزيرا که درين چنين مقاميمنيکوست وصال يار با فالچون دانستي که ناتماميمعطار وجود خود برون نه
#سرگرمی#