-
تا به دام عشق او آويختيمشاعر : عطار جان و دل را فتنهها انگيختيمتا به دام عشق او آويختيمتن فرو داديم و در نگريختيمدل چو در گرداب عشقش اوفتادخون دل با خاک ره آميختيمبس که اندر وادي سوداي اوگاه ميرفتيم و گه ميبيختيمخاک پاي او به نوک برگ چشمپاي در گل خاک بر سر ريختيمچون نيامد بر سر غربيل هيچليک در دامش به حلق آويختيمگرچه ما زيرک ترين مرغي بديمصورتش با روي جان انگيختيمهمچو عطاري ز شوق روي او
#سرگرمی#