-
قصهي عشق تو از بر چون کنمشاعر : عطار وصل را از وعده باور چون کنمقصهي عشق تو از بر چون کنمدل ندارم، قصد دلبر چون کنمجان ندارم، بار جانان چون کشمماندهام چون حلقه بر در چون کنمحلقهي زلف توام چون بند کردخويش را با تو برابر چون کنمچون تو خورشيدي و من چون سايهاممي ندانم پاي از سر چون کنمگفتهاي تو پاي سر کن در رهمبردهام صد بار کيفر چون کنمگفته بودي عزم من کن مردوارماندهام بي عزم مضطر چون کنمعزم کردم وصل تو جانم بسوختوصل روي تو ميسر چون کنمچون ندارد ذرهاي وصل تو رويمف