-
بجز غم خوردن عشقت غمي ديگر نميدانمشاعر : عطار که شادي در همه عالم ازين خوشتر نميدانمبجز غم خوردن عشقت غمي ديگر نميدانموليکن ما و من گفتن به عشقت در نميدانمگر از عشقت برون آيم به ما و من فرو نايمچنان بي پا و سرگشتم که پاي از سر نميدانمز بس کاندر ره عشق تو از پاي آمدم تا سرکنون عاجز فرو ماندم رهي ديگر نميدانمبه هر راهي که دانستم فرو رفتم به بوي توکنون از غايت مستي مي از ساغر نميدانمبه هشياري مي از ساغر جدا کردن توانستمدرين خمخانهي رندان بت از بتگر نميدا