-
چون من ز همه عالم ترسا بچهاي دارمشاعر : عطار دانم که ز ترسايي هرگز نبود عارمچون من ز همه عالم ترسا بچهاي دارمپيوسته ميان خود بربسته به زنارمتا زلف چو زنارش ديدم به کنار مهبرخاست ز پيش دل اقرارم و انکارمتا از شکن زلفش شد کشف مرا صد سربا تاب چنان زلفي من تاب نميآرمهر لحظه به رغم من در زلف دهد تابياز هر مژه طوفاني چون ابر فروبارمچون از سر هر مويش صد فتنه فرو بارداکنون چو سر زلفش، از دست بشد کارمآن رفت که ميآمد از دست مرا کاريواو بر صفت شمعي هر روز کشد زارمهر ش