-
تا چشم باز کردم نور رخ تو ديدمشاعر : عطار تا گوش برگشادم آواز تو شنيدمتا چشم باز کردم نور رخ تو ديدمچندان که ره سپردم بيرون ز تو نديدمچندان که فکر کردم چندان که ذکر گفتمچون با مني چه جويم اکنون بيارميدمتا کي به فرق پويم جمله تويي چگويمبا دست هرچه ديدم جز باد مينديدمعمري به سر دويدم گفتم مگر رسيدمدربسته ماند بر من وز دست شد کليدمفرياد من از آن است کاندر پس درم منچون در فناي عشقت ذوق بقا چشيدمعطار را به کلي از خويشتن فنا کن
#سرگرمی#