-
عشق بالاي کفر و دين ديدمشاعر : عطار بي نشان از شک و يقين ديدمعشق بالاي کفر و دين ديدمهمه با عقل همنشين ديدمکفر و دين و شک و يقين گر هستچون بگويم که کفر و دين ديدمچون گذشتم ز عقل صد عالمسد اسکندري من اين ديدمهرچه هستند سد راه خودندراه نزديکتر همين ديدمفاني محض گرد تا برهيچشم صورت صفات بين ديدمچون من اندر صفات افتادمصفتي نيز در کمين ديدمهر صفت را که محو ميکردمغرق درياي آتشين ديدمجان خود را چو از صفات گذشتماه و خورشيد خوشهچين ديدمخرمن من چو سوخت زان درياجنت عدن و حور عين