-
تا عشق تو سوخت همچو عودمشاعر : عطار يک ذره نماند از وجودمتا عشق تو سوخت همچو عودمبر خاک فتاده در سجودمتا بگذشتي چو باد بر منخود را صد ره بيازمودميک لحظه ز تو نميشکيبمبرخاست ز ره زيان و سودمعشقت چو نشست در دلم ساختيک ذره ز خويش مينمودماز جوهر عشق هر دو عالممن خود به ميانه در نبودمچون نيک به خود نگاه کردمآيينه کاينات بودمچون من به خودي نبود گشتمگه چهرهي آفتاب سودمگه پردهي آسمان گشادمعطار نيم وليک عودماز بس که بسوختم درين تاب
#سرگرمی#