-
در سفر عشق چنان گم شدمشاعر : عطار کز نظر هر دو جهان گم شدمدر سفر عشق چنان گم شدمکز ورق نام و نشان گم شدمنام و نشانم ز دو عالم مجويکز خطوات تن و جان گم شدمهيچ کسم نيز نبيند دگررقصکنان نعرهزنان گم شدمجامهدران اشک فشان آمدمگم شدگي جستم از آن گم شدمچون همه از گم شدگي آمدندمن سبک از بار گران گم شدمبار امانت چو گران بود و صعبخود چه شناسم که چه سان گم شدمگم شدم و گم شدم و گم شدمدر بر خورشيد چنان گم شدمسايهي يک ذره چه سان گم شودبر صفت قطره نهان گم شدمبحر شغبناک چو گشت آشکارتا