-
درآمد دوش ترک نيم مستمشاعر : عطار به ترکي برد دين و دل ز دستمدرآمد دوش ترک نيم مستمکنون من بي دل و بي دين نشستمدلم برخاست دينم رفت از دستبه شيشه توبهي سنگين شکستمچو آتش شيشهاي مي پيشم آوردمن از رد و قبول خلق رستمچو يک دردي به حلق من فرو رفتميان گبرکان زنار بستمز مستي خرقه بر آتش نهادمبه صد مستي ز کفر و زهد جستمچو عزم زهد کردم، کفر ديدمکه نفس من بت و من بت پرستمپس از مستي عشقم گشت معلومهمي هستم چنان کز عشق هستمچه ميپرسي مرا کز عشق چونيچه گويم چون نه هشيارم نه مستمچه دانم