-
از بس که روز و شب غم بر غم کشيدهامشاعر : عطار شادي فکندهام غم بر غم گزيدهاماز بس که روز و شب غم بر غم کشيدهامکم غم چو روي شادي عالم بديدهامشادي به روي غم که غمم غمگسار گشتمن شاديي نديدهام اما شنيدهامگر نيز شادي است درين آشيان غمزيرا که درد عشق مسلم خريدهامکس را مباد با من و با درد من رجوعدايم به دل رميده به تن آرميدهامتا کي ز درد عشق زنم لاف چون ز نفسچندانکه با سگان طبيعت چخيدهامهرگز دمي نيافتهام هيچ فرصتيباري ز اهل ظلم قدم در کشيدهامگرچه قدم نداشت