-
فتنهي زلف دلرباي توامشاعر : عطار تشنهي جام جانفزاي توامفتنهي زلف دلرباي توامگرچه چون زلف در قفاي توامنيست چون زلف تو سر خويشمزانکه پروردهي هواي توامجز هواي توام نميسازدکه من خسته خاک پاي توامگر غباري است از منت زآن استنيست کاري جز آشناي توامتا کنارم ز اشک دريا شدمن به صد درد مبتلاي توامچون به صد وجه تو بلاي منيمي نيايد به جز رضاي تواماز همه فارغم که در دو جهانکه تو آني که من گداي توامبس بود از دو عالم اين ملکمگمشده در عدم براي تواماز وجود فريد سير شدم
#سرگرم