-
هر روز که جلوه ميکند رويششاعر : عطار بر ميخيزد قيامت ز کويشهر روز که جلوه ميکند رويشميبتوان ديد روي در رويشمينتوان ديد روي او ليکناي بس که برآمدم ز هر سويشمينتوان يافت سوي او راهيچون قرعه بگشتهام به پهلويشتا فال گرفتهام جمال اوتا صيد کنند کمند گيسويشدر هر نفسم هزار جان بايداز هندستان به هندوي مويشهر روز به نو خراج ميآرنداز ترکستان هزار هندويشجان بر کف دست ميرسد هر شبدر لالايي درج لولويششد حلقه به گوش لل لالاافکند سپر ز جزع جادويشخورشيد که تيغ ميزند در ميغرو