-
اي از همه بيش و از همه پيششاعر : عطار از خود همه ديده وز همه خويشاي از همه بيش و از همه پيشدر وصف تو عقل حکمت انديشدر ششدر خاک و خون فتادهقربان شدن است در رهت کيشدر عالم عشق عاشقان رابي ياد تو در دهن شود نيشهر دم که زنند عاشقانتاز عجز نبود آن سخن پيشدرويش که لاف معرفت زدزآن است سياهروي درويشدر هر دو جهان ز خجلت توعاشق شو و از وجود منديشچون فقر سراي عاشقان استدولت نبود تو را ازين بيشدر عشق وجودت ار عدم شدتا باز رهي ازين دل ريشعطار ز عشق او فنا شو
#سرگرمی#