-
هر که سر رشتهي تو يابد بازشاعر : عطار درش از سوزني کنند فرازهر که سر رشتهي تو يابد بازنفسي ميزند به سوز و گدازعاشق تو کسي بود که چو شمعگر سر او جدا کنند به گازباز خندد چو گل به شکرانهکي تواند چو شمع شد جانبازآنکه بر جان خويش ميلرزدهست نام تو در جريدهي نازتا که خوف و رجات ميماندبرهي هم ز زنار و هم ز نيازچون نه خوفت بماند و نه رجاتوي بر توي بر مثال پيازهست اين راه بينهايت دوردر دوم توي هست عين مجازهر حقيقت که توي اول داشتصد هزاران هزار شيب و فرازره چنين است و پي