-
هر که زو داد يک نشاني بازشاعر : عطار ماند محجوب جاوداني بازهر که زو داد يک نشاني بازيا تو هم چون دهي نشاني بازچون کس از بي نشان نشان دهدتگو ز سر گير زندگاني بازمرده دل گر ازو نشان طلبدنتوان يافت جز نهاني بازچون جمالي است بي نشان جاويدبانگ آيد به لنتراني بازارني گر بسي خطاب کنيشود از مرکز معاني بازمن گرفتم که اين همه پردهچون ببيني کجاش داني بازچون تو بيگانه وار زيستهايرستهام از جهان فاني بازپس رونده که کرد دعوي آنکماند از اندک از معاني بازخود چو در ره فتوح ديد بسيهمه