-
گر ز سر عشق او داري خبرشاعر : عطار جان بده در عشق و در جانان نگرگر ز سر عشق او داري خبرگر تو هم از عاشقاني جان مبرچون کسي از عشق هرگز جان نبردور همي ترسي تو از جان الحذرگر ز جان خويش سيري الصلاآب دريا آتش و موجش گهرعشق دريايي است قعرش ناپديدسالکي را سوي معني راهبرگوهرش اسرار و هر سري ازوگر سر مويي درين يابي خبرسرکشي از هر دو عالم همچو مويکوفتاد آن ماه را بر من گذردوش مست و خفته بودم نيمشبکرد روي زرد ما از اشک ترديد روي زرد ما در ماهتابيافت يک يک موي من جاني دگررحمش آمد شر