-
برق عشق از آتش و از خون جهدشاعر : عطار چون به جان و دل رسد بيچون جهدبرق عشق از آتش و از خون جهدهر زماني برق ديگرگون جهددل کسي دارد که در جانش ز عشقمنتظر تا باد دريا چون جهدکشتيم بر آب دريا هست و منبو که اين کشتيم با هامون جهدگر نباشد باد سخت از پيش و پسهيچکس را جست تا اکنون جهدکشتيي هرگز ازين درياي ژرفدر خم آن طرهي ميگون جهدکي بود آخر که بادي در رسددل ز دست صد بلا بيرون جهدبوي زلف او به جان ما رسدتا رگم در عشق روزافزون جهدخون عشقش هر شبي زان ميخورمتا درآشامم که از