-
اي کوي توام مقصد و اي روي تو مقصودشاعر : عطار وي آتش عشق تو دلم سوخته چون عوداي کوي توام مقصد و اي روي تو مقصودگو هيچ ممان زانکه تويي زين همه مقصودچه باک اگرم عقل و دل و جان بنماندداني تو که چون است نه معدوم و نه موجوددر عشق تو جانم که وجود و عدمش نيستبي واسطه دادي تو وجودي ز سر جودهر آدميي را که کفي خاک سياه استتا چند کند سرکشي از خلعت محمودچون ژنده قبايي است که آن خاص اياز استکز عشق نه مقبول بود مرد نه مردودمردانه در اين راه درآ اي دل غافلتا باز گشايند تو را