-
تا سر زلف تو درهم ميرودشاعر : عطار در جهان صد خون به يک دم ميرودتا سر زلف تو درهم ميروددل ز دستم رفت و جان هم ميرودتا بديدم زلف تو اي جان و دلوين سخن از جان پر غم ميروددل ندارم تا غم زلفت خورمهمچو زلفت پشت پر خم ميرودآسمان از اشتياق روي توکز پي دل جان به ماتم ميروددل در اندوه تو مرد و اين بترراستي بيعي مسلم ميرودميدهي دم ميستاني جان منتوبه الحق با تو محکم ميرودهر زماني توبهاي ميبشکنيآنچه ميرفتت کنون کم ميرودناز کم کن زانکه تا خطت دميدبا دلي پر خون ز عالم م