-
با لب لعلت سخن در جان رودشاعر : عطار با سر زلف تو در ايمان رودبا لب لعلت سخن در جان رودپيش لعلت از بن دندان رودعقل چون شرح لب تو بشنودچون قلم سر بر خط فرمان رودهر که او سرسبزي خط تو ديددر خط تو با دل بريان رودچون ببيند پستهي خط فستقيتميندانم تا فلک را آن رودآنچه رويت را رود در نيکوييماه زير ميغ در پنهان رودچون شود خورشيد رويت آشکارگر همه چرخ است سرگردان رودهر که روي همچو خورشيد تو ديدشرح آن لب بر زبان جان رودهست جان عطار را شيرين از آنک
#سرگرمی#