-
هر که را انديشهي درمان بودشاعر : عطار درد عشق تو برو تاوان بودهر که را انديشهي درمان بودکو ز چشم خويشتن پنهان بودبر کسي درد تو گردد آشکارليک همچون ذره سرگردان بودگرچه دارد آفتابي در درونزانکه محجوبي عذاب جان بوداي دل محجوب بگذر از حجابميتوان گفتن که بس آسان بودگر هزاران سال باشي در عذاباين عذاب سخت صد چندان بودليک گر افتد حجابي در رهتتا نميري کي تو را درمان بودچند انديشي بمير از خويش پاکنه دگر سوزنده نه گريان بودچون بميرد شمع برهد از بلازانکه سوز شمع تا پايان بودهر