-
عشق توام داغ چنان ميکندشاعر : عطار کتش سوزنده فغان ميکندعشق توام داغ چنان ميکندبر سر من اشکفشان ميکندبر دل من چون دل آتش بسوختچون دل آتش خفقان ميکنددرنگر آخر که ز سوز دلمکتشم از عشق ضمان ميکندعشق تو بيرحمتر از آتش استعشق تو آهنگ به جان ميکندآتش سوزنده به جز تن نسوختزلف تواش موي کشان ميکندهر که ز زلف تو کشد سر چو مويمردم چشم تو عيان ميکندآنچه که جستند همه اهل دلزلف تو در نيم زمان ميکندوآنچه که صد سال کند رستميکابروي تو چرخ کمان ميکندچون نزند چشم خوشت تير چرخ