-

يک شرر از عين عشق دوش پديدار شدشاعر : عطار طاي طريقت بتافت عقل نگونسار شديک شرر از عين عشق دوش پديدار شدهرچه نه از عشق بود از همه بيزار شدمرغ دلم همچو باد گرد دو عالم بگشتصومعه بتخانه گشت خرقه چو زنار شدبر دل آن کس که تافت يک سر مو زين حديثزود که خورشيد عمر بر سر ديوار شدگر تف خورشيد عشق يافتهاي ذرهشوليک هر آنکس که ديد روي تو ديندار شدماه رخا هر که ديد زلف تو کافر بماندجان خلايق چو مرغ جمله گرفتار شددام سر زلف تو باد صبا حلقه کردجان همه منکران واقف اسرار شديک ش