-
عزم خرابات بيقنا نتوان کردشاعر : عطار دست به يک درد بي صفا نتوان کردعزم خرابات بيقنا نتوان کردلاجرم اين يک از آن جدا نتوان کردچون نه وجود است نه عدم به خراباتهيچ نشان شه و گدا نتوان کردشاه مباش و گدا مباش که آنجاتوشهي اين راه جز فنا نتوان کردگم شدن و بيخودي است راه خراباتوعدهي اثبات او وفا نتوان کردهر که ز خود محو گشت در بن اين ديرتا به ابد چارهي بقا نتوان کردسايه که در قرص آفتاب فرو شدزانکه چنين عزم جز به لا نتوان کردلا شو اگر عزم ميکني تو به بالاتا به ابد آن ق