-
ترسا بچهاي ناگه قصد دل و جانم کردشاعر : عطار سوداي سر زلفش رسواي جهانم کردترسا بچهاي ناگه قصد دل و جانم کردترسا بچه آن دارد ديوانه از آنم کردزو هر که نشان دارد دل بر سر جان داردوز کعبه به بتخانه زنجير کشانم کرددوش آن بت شنگانه ميداد به پيمانهچون رفت مسلماني بس نوحه که جانم کردکردم ز پريشاني در بتکده دربانيدردا که به سر باري اسلام زيانم کرددل کفر به دينداري زو کرد خريداريانگشت زنان بودم انگشت گزانم کردآزاد جهان بودم بي داد و ستان بودموين جرم چو خود کردم با خ