-
عشق تو مست جاودانم کردشاعر : عطار ناکس جملهي جهانم کردعشق تو مست جاودانم کردکه مي عشق سر گرانم کردگر سبکدل شوم عجب نبودراست چون سايهاي نهانم کردچون هويدا شد آفتاب رختکه غم عشق بينشانم کردچون نشان جويم از تو در ره توپس به صد روي امتحانم کردشير عشقت به خشم پنجه گشاددل من برد و قصد جانم کرددرديم داد و درد من بفزودگفتمش من کيم چه دانم کردگفت اي دلشده چه خواهي کردهمچو سايه ز پس دوانم کردتا ز پيشم چو آفتاب برفتآه کين کار چون توانم کردسايه هرگز در آفتاب رسدکه يقينها همه گمان