-
اي به وصفت گمشده هرجان که هستشاعر : عطار جان تنها نه خرد چندان که هستاي به وصفت گمشده هرجان که هستتا ابد فارغ ز هر نقصان که هستوي کمال آفتاب روي تونيست عيب چشمهي حيوان که هستگر سکندر چشمهي حيوان نيافتدر بر آن حسن جاويدان که هستکور مادرزاد آيد کل خلقبود هم زين شيوه سرگردان که هستصد هزاران قرن چرخ تيزروچون تو خورشيدي درين دوران که هستاز شفق در خون بسي گشت و نيافتدر سياهي شد چنين پنهان که هستآفتاب از شرم رويت هر شبيبي سر و بن ميرود زين سان که هستباز چون زلفت کمند او