-
عشق تو قلاوز جهان استشاعر : عطار سوداي تو رهنماي جان استعشق تو قلاوز جهان استدرد تو دريچهي عيان استوصل تو خلاصهي وجود استياقوت تو مايهبخش جان استهاروت تو چاره ساز سحر استزان روي که نقطه گمان استکس را ز دهان تو سخن نيستاين تنگدلي من از آن استتا بر دهنت نهادهام دليعني دل من بر آن دهان استلعلت شکري است تنگ بر تنگگرچه کمر تو را ميان استکس بر کمرت ميان نديدستصد گونه ز هم از آن کمان استتا ابروي چون کمانت ديدمچندين ز هم از چه در زبان استچون ابروي توست چون کمانيمغزي ديدي که اس