-
غم بسي دارم چه جاي صد غم استشاعر : عطار زانکه هر موييم در صد ماتم استغم بسي دارم چه جاي صد غم استکم ز کم نبود نصيبم زان کم استغم نباشد کانچه پيشان است و پسکور را زانچه اگر صد عالم استعالمي است اشراق نور آفتابچون ازوست اين درد جانم خرم استعالمي در دست بر جانم وليگر پس از صد زخم او يک مرهم استدرد زخم او کشيدن خوش بودآن من گر هست عمري يک دم استگر بسي عمرم بود تا جان بوداو خليفهزادهاي از آدم استگر کسي را آن دم اينجا دست دادمرده دل زاد است اگر از مريم استور کسي زان دم ن