-
سر او در سر يقين و گمانشاعر : فخرالدين عراقي مايهي کفر دان و هم ايمانسر او در سر يقين و گمانروي او شد وجود و پشت عدمحسن او راست آينه عالمنيست آيينه را بهر آينهدارروي آيينه را چه داري تار؟روي آيينه را نگر ز آغازآهن خويش را به آينه سازپس به ايوان شاه حسن درآيزنگ از آيينهي درون بزدايتا کني چشم جان بدو روشنهمچو آيينه ديده شو همه تنشوي، آيينه خوي، روي به رويپشت بر خويش کن، مگر با اويمثل خورشيد دان تو نور حبيبمثلي گوش کن بديع و غريب:ذوق پيش آمده به وصافيدل عاشق چو جرم مه ص