-
گر از زلف پريشانت صبا بر هم زند موييشاعر : فخرالدين عراقي برآيد زان پريشاني هزار افغان ز هر سوييگر از زلف پريشانت صبا بر هم زند موييوگر نه بيتو از عيشم نه رنگي ماند و نه بوييبه بوي زلف تو هر دم حيات تازه مييابمبه بالاي تو گر سروي ببينم بر لب جوييبه ياد سرو بالايت روان در پاي تو ريزمچه باشد با کمند شيرگيري صيد آهويي؟چو زلفت گر برآرم سر به سودايت، عجب نبودز جان افشاني صاحبدلان گردي ز هر کوييز کويت گر رسد گردي به استقبال برخيزدکه چشمم عکس روي دوست ميبيند ز