-
سحرگه بر در راحت سراييشاعر : فخرالدين عراقي گذر کردم شنيدم مرحباييسحرگه بر در راحت سراييهمه سر مست عشق دلرباييدرون رفتم، نديمي چند ديدمهمه ز آشفتگي در هوي و هاييهمه از بيخودي خوش وقت بودندز برگ بينواييشان نواييز رنگ نيستي شان رنگ و بوييوراي عرش و کرسي متکاييز سدره برتر ايشان را مقاميبهر دو کون در داده صلايينشسته بر سر خوان فتوتدرين عالم، بجز تن، رشتهتايينظر کردم، نديدم ملک ايشانولي در عشق هر يک رهنماييز حيرت در همه گم گشته از خودچه پرسي حال مسکين گدايي؟مرا گفتند: حالي