-
ز دو ديده خون فشانم، ز غمت شب جداييشاعر : فخرالدين عراقي چه کنم؟ که هست اينها گل خير آشناييز دو ديده خون فشانم، ز غمت شب جداييکه رقيب در نيايد به بهانهي گداييهمه شب نهادهام سر، چو سگان، بر آستانتکه ميان سنبلستان چرد آهوي ختاييمژهها و چشم يارم به نظر چنان نمايدبه اميد آنکه شايد تو به چشم من درآييدر گلستان چشمم ز چه رو هميشه باز است؟که شنيدهام ز گلها همه بوي بيوفاييسر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟که کشند عاشقي را، که تو عاشقم چرايي؟به کدام مذهب اين