-
پسرا، ره قلندر سزد ار به من نماييشاعر : فخرالدين عراقي که دراز و دور ديدم ره زهد و پارساييپسرا، ره قلندر سزد ار به من نماييکه نماند بيش ما را سر زهد و پارساييپسرا، مي مغانه دهي ار حريف ماييکه دگر نماند ما را سر توبهي رياييقدحي مي مغانه به من آر، تا بنوشمکه ز درد تيره يابد دل و ديده روشناييمي صاف اگر نباشد، به من آر درد تيرهقدح شراب پر کن، به من آر، چند پايي؟کم خانقه گرفتم، سر مصلحي ندارممنم و حريف و کنجي و نواي بينوايينه ره و نه رسم دارم، نه دل و نه دين، نه