-
دلي يا دلبري، يا جان و يا جانان، نميدانمشاعر : فخرالدين عراقي همه هستي تويي، فيالجمله، اين و آن نميدانمدلي يا دلبري، يا جان و يا جانان، نميدانمبجز تو در همه گيتي دگر جانان نميدانمبجز تو در همه عالم دگر دلبر نميبينمبجز سوداي وصل تو ميان جان نميدانمبجز غوغاي عشق تو درون دل نمييابمچه بازم در ره عشقت؟ که جان شايان نميدانمچه آرم بر در وصلت؟ که دل لايق نميافتدکجا افتاد آن مجنون، درين دوران؟ نميدانميکي دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بيرونچه ميخوا