-
چه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟شاعر : فخرالدين عراقي اگر با من خوشستي غمگسارمچه خوش بودي، دريغا، روزگارم؟کنون کز دست بيرون شد نگارمبه آب ديده دست از خود بشويمتويي از جمله خوبان اختيارمنگارا، بر تو نگزينم کسي راعجب نبود که جان را دوست دارممرا جاني، که ميدارم تو را دوستپريشانتر ز زلف توست کارممرا تا کار با زلف تو باشدببين چون باشد آرام و قرارم؟مرا کرامگه زلف تو باشدنشسته بر سر ره چون غبارمبه بوي آنکه دامان تو گيرممگر روزي سر از جيبت برآرمدر آويزم به دامان تو يک شبکه م