-
ز اشتياق تو، جانا، دلم به جان آمدشاعر : فخرالدين عراقي بيا، که با غم تو بر نميتوان آمدز اشتياق تو، جانا، دلم به جان آمدبه جاي خرقه دل و ديده در ميان آمدبيا، که با لب تو ماجرا نکرده هنوزلب تو گفتا: اينک دلت به جان آمدبه چشم مست تو گفتم: دلم به جان آيدبسا که چشم مرا آب در دهان آمدبديد تا نظر از دور ناردان لبتاز آنگهي که مرا چشم در جهان آمدنيامد از دو جهان جز رخ تو در نظرمنميتوان به سر کوي تو نهان آمدز روشنايي روي تو در شب تاريک
#سرگرمی#