-
من رنجور را يک دم نپرسد يار چتوان کرد؟شاعر : فخرالدين عراقي نگويد: چون شد آخر آن دل بيمار چتوان کرد؟من رنجور را يک دم نپرسد يار چتوان کرد؟چنين است، اي مسلمانان مرا غمخوار چتوان کرد؟تنم از رنج بگدازد، دلم از غم به جان آردبسازم با غم دردش بنالم زار چتوان کرد؟ز داروخانهي لطفش چو دارو جان نمييابداگر آن ماه ننمايد مرا رخسار چتوان کرد؟دلا، بر من همين باشد که جان در راه او بازمبخايم هم از بن دندان جگر ناچار چتوان کرد؟چو از خوان وصال او ندارم جز جگر قوتيبسي گفت