-
نظر ز حال من ناتوان دريغ مدارشاعر : فخرالدين عراقي نظارهي رخت از عاشقان دريغ مدارنظر ز حال من ناتوان دريغ مدارخيال روي تو باري ز جان دريغ مداراگر سزاي جمال تو نيست ديده رواستعنايتي ز من ناتوان دريغ مداربه پرسش من رنجور اگر نميآييتو نيز اين قدر از ميهمان دريغ مدارز خوان وصل تو چون قانعم به ديدارينواله گر ندهي، استخوان دريغ مداربه من، که گرد درت چون سگان همي گردمز من، که خاک توام، آستان دريغ مدارچو دوستان را بر تخت وصل بنشانينصيب جرعهاي از خاکيان دريغ مدارچو با ن