-
کشيدم رنج بسياري دريغاشاعر : فخرالدين عراقي به کام من نشد کاري دريغاکشيدم رنج بسياري دريغانديدم روي دلداري دريغابه عالم، در که ديدم باز کردمنيامد خوب رخساري دريغاشدم نوميد کاندر چشم اميدکه در چشمم نزد خاري دريغانديدم هيچ گلزاري به عالمکه دارد اين چنين ياري؟ دريغامرا ياري است کز من ياد ناردکه چون شد حال بيماري؟ دريغادل بيمار من بيند نپرسدندادم بار يک باري دريغاشدم صدبار بر درگاه وصلشرسد هر لحظه تيماري دريغاز اندوه فراقش بر دل مننماند از عمر بسياري دريغابه سر شد روزگارم بي