-

ساقيا موسم عيش است بده جام شرابشاعر : عبيد زاکاني لطف کن بسته لبان را به زلالي دريابساقيا موسم عيش است بده جام شرابدر سر باده کنم خانهي هستي چو حبابقدح باده اگر هست به من ده تا منکوربختي که ندارد خبر از روز حسابدر حساب زر و سيم است و غم داد و ستدجز بر آن رند که افتاده بود مست و خراببر کسم هيچ حسد نيست خدا ميداندمرهمش شمع و شرابست و دوا چنگ و ربابهرکه را آتش اين روزهي سي روزه بسوختمن بر آنم که به دوزخ نکشد بار عذابوانکه امروز عذاب رمضان ديده بودموسم وعظ بشد نوب