-
باز گل جلوهکنان روي به صحرا داردشاعر : عبيد زاکاني نوجوان است سر عيش و تماشا داردباز گل جلوهکنان روي به صحرا داردلطف بين کين گل نورستهي رعنا داردخار در پهلو و پا در گل و خوش ميخنددباد خاصيت انفاس مسيحا داردآب هر لحظه چو داود زره ميسازدنو عروسيست که پيراهن والا داردلاله بر طرف چمن رقص کنان پنداريکان حديثيست که آن سر به ثريا داردقصهي سرو دراز است نميشايد گفتنسبتي با من دلدادهي شيدا دارداينچنين زار که بلبل به چمن مينالدخرم آن کو همه اسباب مهيا داردبوستان را