-
شب آدينه باشد گوشهي محراب روشنترشاعر : صائب تبريزي فروغ عاريت بانور ذاتي برنميآيدشب آدينه باشد گوشهي محراب روشنترزندان به روزگار شود دلنشين و ماکه روز ابر باشداز شب مهتاب روشنتراز سنگلاخ دنيا، اي شيشه بار بگذرهر روز ميشويم ز دنيا رميدهترهنگام بازگشت است، نه وقت سير و گشت استچون سيل نو بهاران، زين کوهسار بگذرصبح آگاهي شود گفتم مرا موي سفيدبا چهرهي خزاني، از نو بهار بگذربغير عشق که از کار برده دست و دلمچشم بي شرم مرا شد پردهي خواب دگرلامکاني شو که ت