-
يک روز گل از ياسمن نچيديشاعر : صائب تبريزي پستان سحر خشک شد از بس نمکيدييک روز گل از ياسمن نچيديوز دل تو ستمگر دم سردي نکشيديتبخال زد از آه جگر سوز لب صبحيک بار تو بيدرد گريبان ندريديصد بار فلک پيرهن خويش قبا کردز افسردگي از شاخ به شاخي نپريديچون بلبل تصوير به يک شاخ نشستياز برگ گل خويش گلابي نکشيدييک صبحدم از ديده سرشکي نفشاندييک بار لب خود ز ندامت نگزيديگرديد ز دندان تو دندانه لب جاماز خاک چو در فصل بهاران ندميديايام خزان چون شوي اي دانه برومند؟صائب تو درين عال